«پرولترها» نمایشگاه طاهر پورحیدری در گالری هما
نقدی بر نمایشگاه نقاشی طاهر پورحیدری
سایت تندیس به قلم جاوید رمضانی
زمانی ارسطو مفهوم برده را اینچنین شرح میدهد: برده آن کسی است که در منطق تا آنجا مشارکت میکند که آن را احساس میکند، (aesthesis)، اما نه در آن حد که آن منطق را از آن خود سازد ( hexis). به این ترتیب میتوان گفت طبیعی بودگی و یا بدیهی بودگی عارضی آزادی مردمان و طبیعی بودگی عارضی بردگی را، و نیازی به ارجاع به شرط غایی برابری ندارد. اگر یک برده معادلات دیفرانسیل را حل کند و یا معادلات قانون جذر آنچنان که یک متعلق به طبقه فرادست حل میکند باعث نمیشود تا طبقه و کاست اجتماعی او تغییر کند.
از این منظر اگر هنر پسادوشانی را سلبی نگاه کنیم چنین سؤالی مطرح میشود. آن کس کیست که یک شیء را میتواند شأن هنری دهد. شاید پاسخ این باشد، آن کس که فرادستها او را برمیگزینند.
این پروسه هنر معاصر در اقلیمهای در حال توسعه ملموس شده است و قابل برخورد است. در کمتر از ده سال گذشته جایگاه هنرمند نه عطف به آزادی مورد وفاق زمان وازاری تا گرین برگ گردیده، بلکه به نوعی تبدیل به طبقه پرولتاریا گردیده است. زمانی که مارکس این طبقه را کارگران مزدور جدیدی دانست که مالک هیچ وسیله تولیدی نیست تنها نیروی کار خود را میفروشند. اما هنرمند امروز را چگونه میتوان در مقام یک پرولتر تعریف کرد. این پروسه کارگرسازی با سلب ایده زیباییشناسی و فردیت شکل گرفته است. ابزار اصلی تولیدهنر از هنرمند سلب شده و تنها به نوعی کارگر شهودی عملی جهت کالا سازی تبدیل میگردد.
شاید هیچگاه لفظ پرولتاریای هنری در سرمایهداری کلاسیک معنا نداشته باشد، اما در جایگاه مخاطبان صنعت فرهنگ میتوان آن را ممکن دانست. در میانه بهمن ماه حضور هنرمندی موفق و پرفروش در گالری هما را شاهد بودیم. طاهر پور حیدری متولد ۱۳۶۳ در رفسنجان است که کارشناسی نقاشی خود را از دانشگاه شاهد و کارشناسی ارشد نقاشی را از دانشگاه تهران گرفته است.
آثار پورحیدری بسیار ساده کار شدهاند، با کاردک رنگگذاری زمینه آغاز و با قلممو کار به انتها میرسد. وی بازنمایی عین به عین را پیشه کرده است. سوژه آثار وی تحول شهر تهران است موضوعی نه چندان بدیع و نه چندان شخصی . هنرمند در طی چهار نمایشگاه انفرادی خود از فضاهای داخلی و ابژههای نوستالژیک به فضاهای بیرونی عزیمت نموده است. وی از مناظر داخلی و خارجی خود عکاسی کرده و این عکسها را نقاشی میکند.
پورحیدری در خارج از ایران نقاش موفقی است و در داخل مخاطبین و خریداران خوبی دارد. آثار این نمایشگاه هم به گفته گالریداران تماماً فروش رفته است. بهواقع باید اذعان نمود آثار پورحیدری کم از دستشویی دوشان ندارد. وی توانسته به راحتی شیء ساده (نقاشی ساده ) را از پس صدسال گسترش تکنیکی و نظری در نقاشی به عنوان نقاشی ارایه دهد و موفق هم بوده است. آیا این شانس است؛ که هنرمند پس از فراغت از تحصیل از سال ۱۳۹۰ تاکنون اینچنین ساده به مرزهای موفقیت دست یابد؟
اما آنچه نظریه کارگران هنری را برای من مطرح کرد نخست جنس رفتار هنرمند و گالری در نمایشگاه حیدری است و در مرحله بعد ، تنها یک جمله ثبت شده بر روی کارت دعوت نمایشگاه بود.
. «سلیمان گفت: هیچ چیز تازهای بر روی زمین نیست، همانگونه که افلاطون تصور میکرد تمام دانستهها چیزی نیست مگر یادآوری، پس سلیمان حکم کرد هر تازگی چیزی نیست جز نسیان.»
در ظاهر این جمله هدفی جز اشاره میان متنی به ساختار شهری نوین ندارد، اما زمانی که مخاطب با راوی متن یعنی فرانسیس بیکن فیلسوف عقلگرا و تجربه محور مواجه میگردد میتواند خوانشی ضمنی و استعاری از این متن، درباره هنر معاصر داشته باشد که بیشک تمام آنچه هنر و معرفت هنری خوانده میشود را در پای عقلگرایی و محاسبات ارتباطی نهادهای اقتصادی هنر مقهور گرداند. به این ترتیب هر تازگی یا هر پرسش جستوجوگرانه و خلاقه برای درک هستی در قالب هنر و تفکر چیزی جز نسیان نیست. آیا این جمله را پورحیدری نگاشته است؟!
آیا عقلگرایی سمت و سویی مشخص و از پیش تعریف شده ندارد؟ آیا تفکر در حوزه نقاشی روی داده یا نهادهای قوامبخش اثر تولید شده برای مقاصد اقتصادی دست در کارند. چه فرایندی در هویت هنرمند پدیدار گشته است.
آیا ذهن هنرمند بازتاب واقعیت است و یا واقعیت بازتاب ذهن اوست. کارکرد قوای شناختی هنرمند در کجاست. مگر نه اینکه واقعیت در ذهن بازنمایی میشود و ذهن دلالت به متن و متن ارجاع به واقعیت است. رابطه بازنمایی و دلالت تنها دیوارها و سرمایه فرهنگی گالری است نه حتی نوستالژی گذشته.
شاید دهها هنرمند دیگر شهر تهران را سوژه خود قرار داده باشند و دهها هنرمند دیگر بازنمود واقعگرایانه تصاویر شهری را. اما هیچکدام چنین تهی و عاری از هرگونه خطر پذیری و یا گسترش روابط متنی و ساختاری به خلق اثر هنری دست نیالودهاند. از این منظر پورحیدری چندان درگیر مفهوم سوژه شناسا نگردیده و تنها عملی تولیدی را پیشه خود ساخته است. مهمترین نکته کارنمای وی تحقق امر پرولتر هنری است. اتفاقی که هیچ گاه چنین عیان رخ نداده. تا چنین رصد شود.
از منظر نگارنده اما سؤال اصلی باقی است. غایت زیستن انسان پرسشی بیغایت است. تا کجا میتوان این پرسش را به تعویق انداخت. بدون این امر بیغایت نیاز به زیبایی چطور تعریف میگردد و زیبایی گرچه تعریفپذیر نیست اما با تکیه به همان عقل تجربی امری وقوع یافته و واجب است. رفتارهای ما آیا با زیبایی درگیر نیست ، بدون جستجو برای زیبایی و حتی زشتی هنرمند کیست جنگ و درد و سیاهی چه نسبتی با فقدان هنرمند حقیقت جو دارد اقتصاد تا کجا جوابگوی ماست.
منبع: سایت تندیس