آیكونولوژی تصویر را حامل گزارش می‌داند

به گزارش گالری آنلاین به نقل از روابط عمومی فرهنگستان هنر، در این نشست مقالات «آیکونولوژی در گستره روش‌های نوین پژوهشی» توسط ناهید عبدی عضو هیأت علمی پژوهشکده هنر، «اهمیت شمایل‌شناسی در خوانش تابلوهای آئینی» توسط علی عباسی دانشیار زبان و ادبیات فرانسه دانشگاه شهید بهشتی و «روشی تلفیقی در بررسی محتوای هنر ایرانی» توسط الهام اعتمادی مدرس دانشگاه در بلژیك ارائه شد.


« ناهید عبدی» با ذكر این كه تجربه گرایی از ابتدای قرن بیستم در مسیرهای گوناگونی اعم از مبانی، روش و نتایج پژوهش های انجام شده مورد تردید جدی قرار گرفت؛ گفت: «این تردید تا جایی پیش رفت كه شیوه نگرش به مقولات و پدیده ها به كلی دگرگون شد. در نهایت این تغییر رویكرد به موضوعات منجر به تغییر پارادایم شد. پارادایم در معنای شناختی و علمی شیوه و چارچوب قالب اندیشیدن در یك دوره زمانی است. این اصطلاح اولین بار توسط توماس كوهن به كار گرفته شد اما به زودی در بسیاری از عرصه های دیگر جای خود را باز كرد و مورد استفاده قرار گرفت.»

«زمینه‌های این تغییرات در تفكر در آغاز قرن بیستم را به افراد مختلفی نسبت می‌دهند بدون آن كه آن پدیده‌ها را به عنوان شروع روش كیفی در نظر بگیرند. پیشرفت‌های همه جانبه علمی مخصوصا در فیزیك در تغییر نگرش انسان در رابطه با مقولاتی كه به اصل تبدیل شده بود بسیار اثر گذاشت و این اصول زیر سوال رفت. مورد بعدی مطالعات نظریه پردازان مكتب شیكاگو در حوزه جامعه شناسی بود كه نگاه به مقولات انسانی را تغییر داد و روش شناسی را به طور جدی مطرح كرد. قدم بعدی مطالعات در حوزه انسان شناسی و مردم شناسی بود كه به نتایج تكان دهنده رسیدند. مورد بعد پیشرفت در مكاتب روانشناسی بود و در راس آن فروید بود. مطالعات قوم نگاری نیز از مهم ترین جنبه‌هایی است كه باعث می‌شود نگاه به مقولات انسانی تغییر كند. در این رویكردهای جدید پژوهشگران به این نكته تاكید دارند كه مقولات انسانی مانند فرهنگ و هنر پدیده‌هایی چند ساحتی بوده و با رویكرد كمی قابل درك نیستند به عبارت دیگر این پدیده‌ها دارای ویژگی‌های كیفی هستند و این موضوع سرآغاز ظهور و گسترش روش‌های كیفی در نظر گرفته می شود. پژوهشگرانی كیفی در پرتو تحلیل همزمان وهمه جانبه پدیده‌ها در سه لایه هستی شناسی، شناخت شناسی و روش‌شناسی راه‌های مختلفی را برای پژوهش درباره رفتار آدمی تدوین كرده اند.»

این پژوهشگر روش‌های كمی را دارای ویژگی‌های جزم گرایی، قطعیت گرایی، آرمان گرایی و تقلیل گرایی و مبتی بر ریاضیات و آمار بودن دانست.

«در مقابل، روش‌های كیفی به ساختارگرایی و پساساختارگرایی برمی‌گردند و دارای ویژگی‌های پوپایی،انتقادی بودن، طبیعت‌گرایی، مسائل را به صورت واقعی دیدن، كل گرایی ، میان رشته ای، فرا رشته‌ای و چند فرهنگی بودن هستند. روش‌های كیفی شروع تكثر زیاد در اندیشه هستند.»

در ادامه این پژوهشگر ویژگی‌هایی را برای مطالعات كیفی برشمرد كه شامل تفسیری و تاویلی بودن، تمركز بر محتوا، انتقادی بودن، تطبیقی‌ بودن است و ادامه داد: «در این روش جنبه‌های مختلفی را می‌بینند كه به واسطه نگاهی است كه از ابتدا به معقولات انسانی دارند. مسئولیت شخصی افراد با توجه به موضوع، چند صدایی بودن و گفتگو با سوژه از دیگر خصوصیت‌های روش‌های كیفی است.

«چارچوب كاری در مطالعات كیفی را از نظر راهبردی و شیوه پیاده كردن مطالعه از یك شیوه عام تبعیت می‌كند كه شامل توصیف ، تحلیل و تفسیر است.»

وی درمورد این كه چه دانش‌هایی در حیطه پژوهش‌های كیفی زاده شده اند و تصریح كرد: «یكی از رویكردهای مهم روش‌های كیفی مطالعات تاریخی كیفی است كه آیكونولوژی یكی از روش‌های تاریخی است كه در دامنه سنت‌های كیفی شكل گرفته است. انواع نشانه‌شناسی موضوع دیگری است كه در دامنه مطالعات كیفی است. بخش دیگری هم مطالعات تطبیقی در هنر است كه سابقه آن به ده الی پانزده سال گذشته باز می‌گردد كه یكی از موسسات پیشگام در زمینه این نوع مطالعات فرهنگستان هنر است.»

وی درپاسخ به این مسئله كه ویژگی های پژوهش كیفی كه آیكونولژی هم جزو آن است چیست؟ توضیح داد: «تاكید بر مطالعه زمینه و شرایط مربوط به پدیده‌ها، مطالعه رفتار در شرایط طبیعی و نه شرایط از پیش تعیین شده و صرفا نظری، توجه همه جانبه به مسئله، تجزیه و تحلیل اسناد ومدارك، محوریت تحلیل و نقادی تاریخی از جمله این ویژگی هاست.»

این استاد دانشگاه درباره رابطه آیكونولوژی با این روش‌های تاریخی گفت: « آیكونولوژی یكی از روش‌های تاریخی كیفی محسوب می‌شود و شاخه‌ای است كه بر تفسیر استوار است. این روش حاصل مطالعات اندیشمندان حلقه واربورگ است كه توسط بیان بسیار عالی پانوفسكی در مقاله‌ای در سال 1932 آیكونولوژی را به عنوان روشی در مطالعات علوم انسانی و هنر رنسانس معرفی می‌كند. این مقاله به همراه مطالعات موردی پانوفسکی بر هنر مسیحی و رنسانس در 1935 و 1939 به صورت كتاب چاپ شده و تا به امروز این كتاب بدون تغییر تجدید چاپ شده است. این روش در هنرهای انتزاعی و همچنین هنرهای بودایی و هندی نیز به كار گرفته می‌شود. روش پانوفسكی از سه منظر با مطالعات سابق آیكونوگرافی متفاوت است. تفاوت آیكونولوژی پانوفسكی و ریپا در این است كه ریپا هر فیگور را در مقابل یك موضوع و مضمون قرار می‌دهد.»

«پانوفسكی می‌گوید كار آیكونولوژی در مرحله اول خوانش تصویر است و تصویر را حامل گزارش می‌داند. یعنی یك داستان را حمل می‌كند نه یك موضوع و مفهوم داستانی كه اجرا آن به هم پیوسته است. در مرحله بعد پس از شناسایی اجزا تصویر ودیدن تصویر به درستی، وارد مرحله معنایی می‌شود و می‌گوید وقتی ما در مقابل یك تصویر قرار گرفتیم و آن را به عنوان یك موضوع شناسایی كردیم وارد اولین حیطه معنایی می‌شویم و وقتی چیستی آن را درك كردیم وارد حیطه روابط وتحلیل می‌شویم. تحلیل آیكونوگرافی ورود به دنیای رمزگان اثر وخوانش دلالت های مكنون در متن تصویر است و اینجا جایی ست كه ما تصویر را خوانش می‌كنیم. خوانش تصویر احتیاج به مراجعه به متونی دارد كه در كنار این تصویر می‌توانند به آن معنا بدهند و آشنایی و تسلط بر منابع ادبی و تمام منابع مكتوب هم‌عرض مهم است. شناخت این كه متونی كه به آنها مراجعه كردیم هم از طریق مراجعه به تاریخ تم و گونه‌ها میسر است. در مرحله بعدی بعد از انجام تحلیل، بسیار نقادانه برخورد می‌كنیم كه آیا گزارش تاریخی كه وجود دارد درست است؟و یا متن و داستانی كه روایت می‌كنند درست است.
مرحله بعدی كه تفسیر آیكونوگرافیك گفته می‌شود تمام اسناد ومستنداتی را كه پیدا كرده است در كنار هم قرار می‌دهد و با هم می‌آمیزد و تفسیر به دست می‌دهد و متن وسیع و عمیقی از معنا را به دست می‌دهد كه درك صحیح و تاویل درست آنها بسیار مهم است. زمینه این تفسیر آیكونوگرافیك بر شهود و الهامات مفسر استوار است. این كه آیا شهود و الهامات پژوهشگر قابل اعتماد است؟ در نتیجه این بخش از كار بسیار مشروط بر روانشناسی فردی و استعداد ذاتی مفسرخواهد بود.

عبدی در آخر توضیح داد: «آیكونولوژی در درون خود منادی رشته‌های میان رشته‌ای و ورارشته‌ای است و در راه نیل به معنای ذاتی محتوایی كلیه قواعد متنوع انسانی در یك سطح هستند و نباید یكی را در زیردست دیگری دانست و باید رویكرد‌های مختلف در نظر گرفته شده و هم نهاد شوند. هم نهاد كردن مدارك و مستندات فرایند اصلی است كه در تفسیر اتفاق می افتد در حقیقت تفسیر فرآیندی برآمده از سنتز است که لازم است همواره در یک معادله دوجانبه با رویکرد انتقادی به دقت نظارت شود.»

logo-samandehi